يادم نرود صحنه ي بسمل شدنت را
24 آبان 1394 توسط یا لیتنا کنا معک
صل الله عليك يا سيدناالعطشان
گيرم كه نفس ميكشي و جان به تنت هست
گيرم كه هنوز ، يوسفم پيرهنت هست
گيرم كه بگيرم بغلم پاره تنت را
گيرم كه مداوا كنم اصلاً بدنت را
با نيزه ي رفته به دهانت چه كنم من؟
با لخته ي خون روي لبانت چه كنم من؟
يادم نرود صحنه ي بسمل شدنت را
هنگام بريدن به زمين پا زدنت را
ديدم كه سنان نيزه به پهلوت فرو كرد
از پشت كسي پنجه به گيسوت فرو كرد
سنگي به سرت خورد و دگر هيچ نديدي
خواهر به فدايت چقدر درد كشيدي
من آمدم از تلّ كه ببوسم بدنت را
از گرگ بگيرم كفن و پيرهنت را
وقتي كه رسيدم سرت از پشت جدا بود
اين عاقبت خواهريِ من به شما بود
(هاني امير فرجي)
السلام علی المهدی الذی وعد الله عزوجل به الامم
14 مرداد 1394 توسط یا لیتنا کنا معک
عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف حسین
11 خرداد 1394 توسط یا لیتنا کنا معک
چهل هفته خواندن قرآن...
02 خرداد 1394 توسط یا لیتنا کنا معک
خوشا آنان که با عزت ز گیتی بساط عشق برچیدند و رفتند
02 خرداد 1394 توسط یا لیتنا کنا معک