من و آبروی چفیه تو

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

يادم نرود صحنه ي بسمل شدنت را

24 آبان 1394 توسط یا لیتنا کنا معک

صل الله عليك يا سيدناالعطشان

گيرم كه نفس ميكشي و جان به تنت هست

گيرم كه هنوز ، يوسفم پيرهنت هست

گيرم كه بگيرم بغلم پاره تنت را

گيرم كه مداوا كنم اصلاً بدنت را

با نيزه ي رفته به دهانت چه كنم من؟

با لخته ي خون روي لبانت چه كنم من؟

يادم نرود صحنه ي بسمل شدنت را

هنگام بريدن به زمين پا زدنت را

ديدم كه سنان نيزه به پهلوت فرو كرد

از پشت كسي پنجه به گيسوت فرو كرد

سنگي به سرت خورد و دگر هيچ نديدي

خواهر به فدايت چقدر درد كشيدي

من آمدم از تلّ كه ببوسم بدنت را

از گرگ بگيرم كفن و پيرهنت را

وقتي كه رسيدم سرت از پشت جدا بود

اين عاقبت خواهريِ من به شما بود

(هاني امير فرجي)

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع, ماه خون لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

من و آبروی چفیه تو

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • یاد یاران
  • امام زمان
  • درنگ
  • شعر
  • صراط
  • شهید محمود کاوه
  • ماه خون
  • معما های قرآنی
  • فاطمیه
  • کربلای حسین
  • اعلام التٌقی
  • اخلاق
  • پاورپوینت
  • دشمن شناسی از منظر قرآن کریم

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس